Search
Close this search box.
Publications: Articles

گروهای مذهبی و سیاست در افغانستان

جنوری 30 – 2010

محمدحسن کاکړ

گروهای مذهبی از وقت سلطان محمد غزنوی باینطرف در حفظ اسلام در افغانستان و اشاعه ان در هندوستان رول فعال بازی نموده اند. اما تا دهه شمم قرن بیستم محراق توجه شان تطبیق شریقت اسلامی بود. حکمروایی بر کشور و حفظ امنیت و همچنان دفاع از ان در برابر خطرات خارجی عمدتا کار حکمران ها و روسای محلی و قومی بود. افراد و یا گروه مذهبی بجز در محلات اسماعیلی نشین هیچ وقت در افغانستان حکمرانی نکرده اند. اما از نیمه قرن بیستم باینطرف ان افراد و یا گروهای مذهبی که گرویده تعلیمات ابواعلی مودودی و سید قطب و دیگران بودند سیاسی شده در صدد بدست اوردن قدرت دولتی برآمدند، تا ظهور این دشته ها گروه های مذهبی بر طبق مذهب حنفی تنها بر تطبیق شریعت اصرار میکردند و مذهب حنفی که در افغانستان مروج بود نظر به مذاهب دیگر اسلامی یک مذهب معتدل بود. بطوریکه امام ابوحنیفه مایل نبود کسی را که معتقد به اسلام معنی مسلمان بود، محکوم نماید. موضوف در فتوای بنام فقه اکبر گفته است که «بنظر ما هیچ کس در برابر گناهی که مرتکب شده باشد کافر نیست ونه ما منکر عقیده او میباشیم» از جمله طرق چارگانه تصوف مروج در افغانستان تنها طریقه نقشبندی در تطبیق شریعت کوشان بود و سایر طریقه ها به سیاست علاقه نداشتند.

در افغانستان در طول تاریخ دفاع از فامیل، قوم و وطن محرک عمده باشنده گان این سرزمین بود. احساس وطنی باشنده گان این سرزمین از گفته زردشت از قول اهورا مزدا یا خدای نیکی مشهور است که گفته است: «من هر کشور را به مردم آن عزیز ساختنه ام، اگر چه هیچ نوع سحر در آن نبود، اگر من هر کشور را بمردم آن عزیز نمی نمودم، اگر چه هیچ نوع سحر دران نبود، در انصورت تمام جهان موجود بر اریانا ریجو تاخت و تاز مینمود. از جمله اولین کشورها و سرزمین های خوبی که من اهورامزدا خلق نمودم، اریانا ریجو بود»

گفته مورخ پیتر گرین باشنده گان اریانه در اخر قرون چهارم قبل از میلاد در باختر زمین بزاعامت بیوس و سپتامن علیه سکندر مقدونی با روحیه ملی چنان سخت جنگیدند که داریوش سوم، امپراتور هخامنشی، در برابر موضوف بنجگیده بود، در حالیکه مردم اسبیه سی کنر در دفاع از وطن ختی سکندر را زخمی نمودند.

دفاع باشنده گان این وطن در برابر مهاجمان نامی بعدی چون چنگیز خان، امیری تیمور و بابرشاه کاملا شهود است. در جنگ اول افغان – انگلیس رهبران دفاع از وطن عبدالله خان اچکزی، وزیر محمداکبر خان، میرمسجدی و غیره بودند، نه کدام سرکرده گروه مذهبی یا روحانی، در جنگ دوم افغان – انگلیس هم رهبری عملیات جنگی در حوضه کابل بدوش محمدجان وردگ، غلام حیدرچرخی، محمدعثمان تگابی، میربچه کوهدامنی و دیگران بودند. بدوش ملا دین محمد اندری مشهور به ملا مشک عالم اگر چه موضوف زمیندار و مرشد کلان و صاحب مریدان فراوان بود، در واقع مریدان او موضوف را که در ان سال هشتادوهفت ساله و مریض بود، در چارپایی بکابل آورده بودند تا حضور او در تقویه معنویات غازی ها موثر باشد.

قرار عنعنه اشخاص منسوب بگروه های مذهبی اعم از ملاها، مولوی ها و پیران طریقه از حکومت بنام مواجب معاش و از مردم صدقه و نذرانه دریافت مینمودند. اینها بر مردم نفوذ داشتندن ولی صاحبان قدرت نبودند. اعمال قدرت سیاسی و نظامی وظیفه حکومت و روسای محلی و قومی بود. این روسا علاوه بر داشتن نفوذ در محل و قوم به سبب تحصیل و مالیات حکمتی به جنس و نقد صاحبان قدرت و ملازمان میشدندن و در وقت ضرورت بحکومت ملیشا تهیه میکردند. اما امیر عبدالرحمن بمنظور تقویه حکومت مرکزی، بعد از تنظیم اردوی منظم هر دو گروپ را از امتیازات عنعنوی محروم نمود و بطور بیسابقه کوبید. با تعمیل سیستم سه کوت مالیاتی ثلث محصولات را از زمین های نهری بحکومت تحصیل داد و کشور را برای اولین بار توسط مامورین انتصابی خود اداره میکرد. ملا ها و طالب ها را هم به سبب که بطرفداری رقیب او سردار محمد ایوب علیه او جنگیده بودند، و اهل نقشبندی را که در بغاوت عمو زاده دیگرش سردار محمد اسحاق اشتراک نمودده بودند، سخت زیر فشار گرفت و اعطای مواجب بملاها را بکامیاب شدن شان در امتحانی مشروط ساخت. تنها عده معدودی مستحق مواب شناخته شدند. علاوه بر ان امیر اعلام نمود که «… من آنهای را نمی پسندم که بنام مذهب در سیاست کشور مداخله میکنند»

اما انجاییکه انگلیس ها با دو تهاجم خود احساسات مذهبی افغان ها را متحرک نمودند بعد از تحمیل موافقت نامه دیورند در پښتونخوا با عملیات منظم نظامی هم، افغانها را به سختی تحریک نمودند. در نتیجه ملاهائیکه به معیت روسای قومی در غزا ها سهم میگرفتند تا زمان امان الله باز صاحبان نفوذ فراوان شدند. بغاوتی بر سرکرده گی ملا عبدالرشید و ملا عبدالله مشهور بملای لنگ علیه شاه امان الله در مجاورت همین منطقه صورت گرفت. اما این ملاها و دیگران بگفته مورخ میر غلام محمد غبار «بنام حفظ شریعت اسلامی در پکتیا قیام نمودند». و چنین میپنداشتد که «قانون ناسخ مذهب است» بعبارت دیگر آنها حفظ و تطبیق شریعت اسلامی میخواستند نه حکمرانی، شاه امان الله که در جریان تعمیل اصلاحات دوره دوم وطن را ترک کرد، به سبب علت های قوی تر دیگر بود که من آن را در رساله خود بنام (د پاچا امان الله واکمنۍ ته یوه نوې کتنه) شرح نموده ام:

یک سال پیش از ترک وطن شاه امان الله بود که در مصر و در شهر اسماعیلی حسن البنا تنظیم اخوان المسلمین را بنیاد نهاد ولی این تنظیم در وقت او بیش تر اجتماعی بود تا سیاسی و بصورت عمومی اعتدالی بود. سیزده سال بعد از ان در ۱۹۴۱م ابواعلی مودودی با تاسیس جماعت اسلامی در هندوستان و بعد از ان سی قطب در مصر با انتشار اثار متعدد باین حرکت صبغه کاملا سیاسی دادند. بقرار نظر اخری جوامع اسلامی موجود مثل جامعه عربستان پس از اسلام به حالت (جاهلی) درآمده که باید بر اساس احکام قران مجید از طرف قصبه مومنه را تصفیه و اداره شوند. در اثری بنام معالم فی الطریق میگوید که «زموږ لپاره حتمي ده چې د خپل ژوند مفکوره، د حکومتونو سیاست، اقتصاد او د ژوند ټولو اړخونو په اړه له هغه څخه اصول وباسو ځکه چې زموږ لومړنی مقصد دا دی چې د خپلې ټولنې تمرینونه بدل کړو… خپل جاهلي سیستم له بنسټ نه واړوو، دغسې سیستم چې له اسلام سره ګرد سره مخالف وي….» بعد از ان بود که حرکت اسلامی به تطبیق شریعت اسلامی منحصر نماند و کاملا سیاسی شد و تقریبا در هر کشور اسلامی تنظیم های سیاسی اسلامی بنام های کم و بیش مشابهه بمیان امد و اصطلاح اسلام سیاسی یا اسلامزم عام شد.

در افغانستان جمعیت اسلامی بر اساس نظریات مودودی و سید قطب در دهه ششم قرن بیست تاسیس شد و در دهه دیګر به چند تنظیم تقسیم شد و مانند بعضی تنظیم های عنعنوی اسلامی بفعالیت اغاز نمود. تمام این تنظیم بعد از کودتای ثور و بخصوص بعد از تجاوز شوروی که سیاست افغانستان شکل افراطی چپی را بخود گرفت. به پشتیبانی قوی عامه افغان و همچنان بکمک پولی و اسلحه کشورهای دوست جهان عرب و غرب جهاد کردند، موفق شدند و بالاخر بقدرت دولتی رسیدند اما در اداره کشور انچنانیکه افراطیون چپی بصورت مطلق ناکام شده بودند، انها هم بصورت مطلق ناکام شدند. تحریک طالبان که انها را ناکام ساخته بود، خود با تعقیب طریقه افراطی نوع وهابی از اداره کشور عاجز ماند. امروز موجودیت قوای نظامی چندین کشور جهان در افغانستان به سبب ناکامی مطلق تمام این ها است. از این شرح کوتاه واضح است که افراد یا احزاب معتقد به نظریات افراطی چپی و یا راستی در افغانستان حکومت کرده نمیتوانند.

طریقه اعتدالی ابوحنیفه در اسلام و «طریقه طلایی» اعتدالی ارسطو در دولت یا اجرای امور بر اساس معیارهای عقلی و اخلاقی و احترام به قانون و حقوق فرد شاید بهترین طریقه حکومتداری در افغانستان باشد.

از توجه تان تشکر!

Share

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.