مراسم افتتاحیه بنیاد تاریخ کاکر

سخنرانی محترم کاوون کاکر

محمد حسن کاکړ، تمام موفقیت ها و دستاوردهایش را از برکت عشق و علاقه به وطن و ملت خود دانسته و همواره خود را مدیون آنها می دانست“.
~ کاوون کاکړ
جلالتماب رئیس جمهور، رییس محترم مشرانو جرگه، اعضای محترم قبلی و فعلی کابینه، اعضای محترم ولسی جرگه و مشرانو جرگه، مشاوران محترم رییس جمهور، معین صاحبان محترم، والی صاحبان، کادرهای علمی، دانشمندان و نماینده گان محترم سازمان های جامعۀ مدنی، سران قومی، جوانان و دوستان. السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته!
به نماینده از خانوادۀ خود و بنیاد تاریخ کاکړ به شما خوش آمدید گفته و از شرکت تان در این نشست از صمیم قلب سپاسگزارم.
گفته شده، اگر می خواهید ملتی را سرنگون سازید، تاریخش را محو سازید، احترام به تاریخ یک ملت، به معنای حفظ هویت و ارزش های آن ملت است.
از اینکه محمد حسن کاکړ در آوان حیات و بعد از مرگ بسیار زیاد مورد احترام قرار گرفته و به این نشست تشریف آورده اید، نه تنها به شخصیت او ارج گزاری کرده اید، بلکه تاریخ افغانستان را نیز مورد احترام قرار داده اید. از شما بازهم سپاسگزارم.
در مورد محمد حسن کاکړ و کارکردهای علمی و ادکامیک وی، دانشمندان و استادان حاضر سخنرانی کردند و در مورد بنیاد کاکړ محترم لیوال صاحب صحبت خواهد کرد. می خواهم، تنها یک چند خاطرۀ اورا که بهترین درس های زنده گی من نیز است، با شما شریک سازم.
قبل از همه، از او آموختم، اگر انسان دارای ارادۀ راسخ و زحمتکش باشد، به هدف تعیین شدۀ خود می رسد، پدر من در یک قریۀ دور افتادۀ ولایت لغمان دیوه به دنیا آمده بود، هنوز در آوان طفولیت قرار داشت که نخست پدر و سپس مادرش را از دست داد و با مشکلات زیادی رو به رو بود، اما بازهم از مکتب و سپس از پوهنځی زبان و ادبیات پوهنتون با اخذ درجۀ نخست فارغ شد.
این در حالی است که، زمانی که توانایی مالی خرید کتاب را هم نداشت، کتاب ها را به کرایه گرفته و در یک شب آن را استنساخ کرده، تا نسخه یی از آن را نزد خود داشته باشد.
بعد از اتمام پوهنتون کابل، در پوهنتون های بزرگ جهان همانند هاردورد لندن و پرنستن به ادامۀ تحصیل پرداخت و به همین ترتیب سایر پوهنتون های بین المللی به نشر آثار او پرداختند؛ به این ترتیب او توانست، به بلندترین مدارج مسلک خود دست یابد. درس مهم دیگر این بود که او با سرزمین و کشورش علاقۀ مفرط داشت و در هر عمل، منافع کشور را محراق توجه قرار می داد.
محمد حسن کاکړ، تمام موفقیت ها و دستاوردهایش را از برکت عشق و علاقه به وطن و ملت خود دانسته و همواره خود را مدیون آنها می دانست.
عشق و علاقۀ وی با کشور و مردمش به حدی بود که با وجود تهدید و خطر نمی خواست از کشور بیرون شود و می گفت: من از برکت این کشور تاریخ نگار شدم، اکنون در اینجا رویدادهای تاریخ ساز جریان دارند و من کشور را چگونه رها کنم، به سبب همین عشق و علاقه بود که رهسپار زندان شد.
او تا آخرین رمق حیات در مورد کشور فکر کرد، نوشت و در راستای استقرار صلح در کشور، تلاش های بی دریغی را انجام داد.
او بر کشور و افغان ها بسیار زیاد باورمند بوده می گفت اگر امریکا ابرقدرت یا سوپر پاور در جهان است، اما در افغانستان افغان ها ابر قدرت اند و اگر آنان با هم متحد باشند، می توانند سرنوشت خود را خود تعیین کنند.
چیزی دیگری که من از پدرم محمد حسن کاکړ آموختم این است که انسان در هر حالت باید صادق باشد وحقیقت را بگوید.
او تظاهر را دوست نداشت، حتا نمی خواست که توجه را به القاب علمی و اکادمیک خود جلب کند. دوست داشت در پایان عناوین کتاب هایش فقط بنویسد، محمد حسن کاکړ. او می گفت: نمی خواهم کسی کتاب هایم را به خاطر القاب من بخواند، به نظر من مهم این است که متن، خود ماهیت و اهمیت اش را تعیین کند.
همچنان او دوست نداشت کسی او را ستایش بیجا کند، وی می گفت: به جای توصیف من، کتاب ها و نوشته هایم را بخوانید، نقد کنید و به دیگران برسانید.
پدرم به این باور بود که ما افغان ها بخش جداناپذیری بشریت و جهان هستیم، به خاطر اینکه پیشرفت و ترقی نماییم و انسان های خوبی باشیم، باید به تجربه ها، دانش و ارزش های مشترک بشری مراجعه کنیم، آن را یاد بگیریم و در زنده گی خود پیاده سازیم. شاید بر همین بنیاد، در یکی از برهه های زنده گی اش به تحقیق و ترجمۀ افکار مفکرین بزرگ جهان پرداخت، تلاش اش این بود، تا نسل جوان افغانستان را از طریق پل های افکار با میراث معنوی جهان وصل نماید.
در عین وقت او تاکید می کرد که هر انسان باید حق داشته باشد که به زبان مادری اش تعلیم نموده و زبان خود را رشد دهد.
در اخرین سال های زنده گی اش از ایشان پرسیدم: آیا دیگر نمی خواهی، برای جهانیان به زبان انگلیسی، در مورد تاریخ و مردم افغانستان مقالاتی بنویسی؟ او برایم گفت: بچیم، خسته شده ام و از سوی دیگر، زبان و فرهنگ ما بر ما حق دارد: او می گفت: زمانی که به زبان انگلیسی چیزی می نویسم، در جستجوی الفاظ می باشم، اما هنگامی که به زبان های خود می نویسم، الفاظ و مفاهیم خود بر من الهام می گردند.
محمد حسن کاکړ، بر انسانیت و انسان پروری باورمند بود، او زنده گی را به کارهای پیهم محدود تلقی نمی کرد، او می خواست که از روابط انسانی، رفت و آمد با دوستان و اقارب، هنر، موسیقی و ورزش هم لذت ببرد.
در پایان، لحظات مرگ پدرم نیز برایم یک درس است و آن اینکه اگر ما در زنده گی خود به اصول انسانی عمل نماییم، هیچگاه از مرگ نخواهیم هراسید. او در روزهای اخیر زنده گی از لحاظ روحی بسیار آرام بود، نه از کسی شکایت داشت و نه هم گلایه. فکر می کرد که او هم مدیون کسی نیست، تسلیم رضای خداوند متعال است و در همین سکون روحی و روحانی از این جهان چشم پوشید.

به اشتراک بگذارید

رونمایی مراسم افتتاحیۀ به روایت تصویر